شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
شاعر : قاسم صرافان
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع
قالب شعر : مربع ترکیب
زندان رواق روشنی شد غرق نورت دیوارها نـمـنـاک از شـرم حضورت
دهـلـیـزهـا مـسـتـنـد هـنـگام عبورت زنجیر تـسـبـیحی به دستان صبورت
این بـنـدهـا در بـنـد زلف دلـپـذیـرت
موسای دربندی و هارون ها اسیرت
یوسف که ترس ازتنگی زندان ندارد جان جهان است او غـم کـنعان ندارد
سیمرغ عاشق فکـر آب و نـان ندارد زنـدان تـوان بـسـتـن مــردان نــدارد
عاشق دلش دریاست، حتی کنج زندان
تصویری از دنیاست، حتی کنج زندان
ای هفت دریا خیره درپهنای صبرت هفت آسمان یک برکه دردریای صبرت
ای هفت شهرعشق درمعنای صبرت زانو زدند ایـوب ها در پای صبـرت
آقـا! بـه این حـجـم بـلا عـادت نـدارم
بایـد بگـویـم شـاعـرم، طاقـت نــدارم
معصومه دلتنگ است چشمانش به راه است فهمیدهاند انگار یوسف بیگـنـاه است
بر صورتش اما چرا ردی سیاه است پایان این قـصـه گـمـانـم اشـتـباه است
یـوسف میآید روی تـابـوت است اما
ازاشک یاران دجله مبهوت است اما
موسای ما از طورسینا بی عصا رفت تـخـت سـلـیـمان باز با باد صبا رفت
این نوح روی موجی از اشک ودعا رفت تا پر کشید اول دلش پیش رضا رفت
بی او اگرچه عشق مشکی پوش میشد
نـور خـدا بود او مگر خـاموش میشد
در بـنـد بـود و عـالـمـی دربنـد اویـند سـادات جـمـلـه نـوری از پیوند اویند
شه زادگان این جا همه فـرزند اویـند هـر گـوشـه فـرزندان دانـشـمـند اویند
وا میکند بر روی مـا بن بستها را
باب الـحـوائج شـد بگـیرد دستها را
|